۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

مستی

بـریـز ساقی مـی ناب که حافــظ هـم نـنوشیده
اگـر گسـتاخ میگـردم ببخـش پیر مغان امشب
بقـدر مستی میخواهم تمام عمر همیـن یکشـب
زمستی پاه میـگذارم به روی کهکشان امشب
 بـده سـاقی جـام می رضا مهـمان محفـل است 
 بـگو بـر سـاغـر مـیـنـا تـمـام  داستـان امشـب 
 اگـر از مـن خطا سـر زد گناۀ  من نچندان بود
بگـو بـنـویس گنـاه ام را بـخـط بطـلان امشـب
 گـرفلـگ نا فـرمان شـود سـر بـر نیـزه میارم 
بدسـت خویـش میگــیـرم زمام آسـمان امـشب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر